کد مطلب:8464 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:469

آموزه هاي زندگاني حضرت زهرا(س) (02)
مقاله
خانه و خانواده



نخستين مجمـوعه و نهادي كه با كمترين افراد و بيشتـريـن ارزشها در جامعه تشكيل مي شـود, خانـواده است. محفلـي كه در آن شالـوده شخصيت انسانها و بنيان باورهاي آنان پـي ريزي مـي شـود و از چنان عظمتـي بـرخـوردار است كه گـاه پـرورش يافته هاي آن مسيـر تـاريخ انسـانيت را تغييـر داده, چـراغ مصطفـوي يـا شـرار بـولهبــــي مـي افروزند.(1) از آغاز آفـرينـش و شـروع زنـدگانـي آدم و حـوا تاكنـون, دوره هاي گوناگـون تاريخـي پـديد آمـده و آداب و رسـوم مختلفي بر نظام خانـوادگي حكمفرما بـوده است(2) برخي از صاحبان فكر و انديشه با تـوجه به قداست خانواده, رهنمـودهاي هدايت بخشي ارائه داده انـد و پـاره اي از دولتها و سـران استكبـاري بـــراي دست يابـي به اهـداف شـوم خود, بيشتريـن تلاش خـود را صرف فساد و تبـاهـي ايـن كـانـون ارزشمنـد نمـوده انـد.



آيين آسمانـي اسلام, مجموعه اي از كاملترين و ناب تريـن آمـوزه هاي سعادتآفريـن و جاودانه براي خانـواده ارائه داده است; با نگرشي جامع و بـي نظير, به تمامي ابعاد جسماني و روحاني انسانها تـوجه داشته و جلوه هاي گوناگـون فرهنگي, اجتماعي و اقتصادي ايـن نهاد مقدس را مـورد نظر قرار داده است. از ايـن رو, گاه در آيات قرآن و زمانـي در سخنان پيشـوايان و يا سيره معصـومان عليهم السلام به اين مهم پرداخته شده است.



با نگاهـي به مجموعه آيات قـرآن, نخست خانـواده هاي نمـونه اي را مي بينيـم كه خداوند متعال برخي از آنان همچـون خانـواده ايـوب, زكريا, صالح, مـوسـي, يـوسف و حضـرت محمـد(ص) را مثال زده و با گشـودن دفتر زندگانـي آنان, همگان را به درسآمـوزي و عبرت پذيري دعوت نموده است.(3) سپـس با پرداختـن به ارزش خانواده, آسايـش, هدايت و احسان در ايـن كانـون مـورد بحث قرار گرفته است.(4) در ديگر آيات, ابعاد اجتماعي خانـواده و صفات همسران را مـي نگريـم كه بـا اشـاره به روابط خـانـوادگـي, جلـوه هــاي عدالت, امنيت, محروميت, صلح و تبعيض بيان شده است.(5) سلسله سخنان معصـومان ـ درود خـداونـدي بـر آنـان ـ و سيـره زنـدگـانـي آنها, راهنمـاي اطمينان بخـش ديگري است كه شيـوه هاي شروع زندگـي شيريـن را مطرح نموده و ابعاد گوناگـون محفلي پر نشاط و جمعي باصفا را در محيط خانه ترسيـم مـي كند تا بدون آشفتگـي خاطر, يكايك سخنان و رفتار آنان را دستـورالعملهايي مقدس و شيـوه هايـي رشـدآفريـن و پـويا بـدانيـم و در مـراحل مختلف زنـدگـي بـدانها عمل كنيـم.



((صفات همسـران در خـانـواده فاطمه زهـرا و اميـر مـومنان(ع))) نخستيـن بخش از سلسله آموزه هاي زندگاني حضرت زهرا(ع) است كه در گفتار و رفتار آن پاك بانو تجلـي يافته است. در ايـن نـوشتار به دوازده صفت از صفات ارزنـده و حيات بخـش مـي پردازيـم و همراه با برخي از سخنان ديگر معصـومان(ع), ابعاد ديگري از بحث را ترسيـم مـي نماييـم. با هـم اوليـن صحيفه صفات حضرت زهرا(ع) را در محيط خانه و خانـواده مـي گشاييـم و با عشق و انـديشه بيشتـر به صيـد گـوهـرهـاي معرفت و دانـايـي مـي پـردازيـم:



1. بصيرت و بينش نسبت به زندگي



نخستيـن گام مـوفقيت انسان در گستره حيات, بهره منـدي از بينشـي روشـن و بصيرتـي آسمانـي است; ديدگاهـي كه آفرينـش را در آيينه نگاه آدمي به صورتـي زيبا و حقيقـي به تصـوير مي كشاند. آنان كه از ايـن مائده الهي بي بهره اند, زندگي خـويـش را ((ساحل تفريح و خـوشگذرانـي)) و يا ((ميدان بازي و سرگرمي)) مـي داننـد و دامنه تلاش خـود را در روزهايـي زودگذر, به دست فرامـوشـي مـي سپـرنـد.



فاطمه زهـرا(ع) با نگاهـي از آن سـوي ديـده ظاهـري به آفـرينـش مـي نگريست. نوري برخاسته از خـودسازي, معنـويت و تهذيب نفـس از عمق جـان او نمايان بـود كه بـا آن تمـامـي ظلمتها و تيـرگيهاي باطنـي حيات كنار زده مـي شـد و حقيقت هستـي در بـرابـر نگاه او نمايان مي گرديد.(6) از ايـن رو, هيچ گاه زر و زيور زندگي از او دلربايـي نكرد و لذات و خـوشيهاي زودگذر, فريباي دل و ديـده او نگرديد. هنگـامـي كه سخـن از دنيـا و آنچه كه او دل در گــرو آن دارد و شيفته آن است مطرح مي شد, با روشـن بيني مهربانانه اي مي فرمود: از دنيـاي شمـا سه چيز را بسيـار دوست دارم :



1. تلاوت قرآن



2. نگاه به چهره رسول خدا(ص)



3. انفاق در راه خـدا.(7) و چـون رسـول اكرم(ص) به او فـرمـود: دخترم! آيا دوست داري دعايـي به تـو بيامـوزم كه هيچ كـس آن را نمي خوانـد مگر آنكه خـواسته هاي او تحقق مـي پذيرد؟ در پاسخ پـدر بيان كرد:



((پـدر جـان! چنيـن دعايـي از دنيـا و آنچه در آن است نزد مــن محبـوب تر است.))(8) و با فرا گرفتـن آن دعا, هيچ گاه رسالت خود را در عرصه انسانيت و عبـوديت فـرامـوش نكرد و جلـوه هاي رفاه و خـوشـي او را از فكـر ديگـران غافل ننمـود.



فـاطمه(ع) نمـونه كامل و تمام عيار سخـن پـدر بـود كه فـرمـود:



((مـن و هر كـس (پيرويام) مي كند با بينايي و بصيرت به سـوي خدا دعوت مي كنيم. ))(9)



زيـرا در لحظه هايـي كه وسـوسه هاي شيطاني و گـرد و غبار نفسانـي مقابل ديدگان انسان قرار گرفته او را به معصيت و نافرماني سـوق مي دهد, او با بينشي روشـن و به دور از احساسات راه رشد و سعادت را فرامـوش نكرده, تنها يك هـدف را دنبال مـي كنـد و آن ((رضايت پروردگار بزرگ)) است و بس. شبـي كه آن حضـرت در سـن نه سالگـي به منزل شـوهـر پا نهاد, با چشمانـي اشكبار و حالتـي نگران رو به همسـر خـود كرد و فرمـود: ((در باره حال و رفتار خود فكر كردم و به ياد پايان عمر خـويـش و منزلگاه ديگـر به نام قبـر افتادم كه امـروز از خانه پـدر به خانه شـوهـر منتقل شـدم و روزي ديگـر از اينجـا به خانه قبـر و جايگاه ابدي خود خواهم رفت.



در اين آغازيـن لحظه هاي زندگي تو را به خدا سوگند مي دهم كه بيا به نماز بايستيم تا با هم در ايـن شب خدا را عبادت كنيم.))(10)





*



بالاي هفت پرده نيلي اســت جــاي مــا ما را بــس اســت جلـوه گه شاهدان قدس دنيـا بـراي مـردم دنيـا گذاشتيم(11)

*



پا چون حباب بـر ســر دنــيا گذاشتيم دنيـا بـراي مـردم دنيـا گذاشتيم(11) دنيـا بـراي مـردم دنيـا گذاشتيم(11)



شناخت بيكـران فاطمه(ع) و وسعت معرفت آن پاك بانـو چنان بـود كه هيچ گاه خـود را در برابر دستـورات خداوند و سخنان رسول الله(ص) صاحب نظر نمـي ديد, با عشقـي روزافزون سر بر آستان تقدير الهي و اراده خـداونـدي مـي نهاد و با قلبـي پرعطـوفت و نگاهـي پر شـوق مي فرمود:



رضيت بما رضـي الله لـي و رسـوله(12) خشنـودم به آنچه كه خـدا و پيامبر او براي من رضايت دادند.



و يا:



رضيت بالله ربا و بك يا ابتاه نبيا و بابـن عمي بعلا و وليا(13)



راضي ام كه خدا پروردگار من است و تو اي پدر! پيامبر مـن, و پسر عمـويـم علـي, شـوهـر و امام مـن است. از ايـن رو نشان از سخـن خـداونـدي در گفتار و رفتار او هميشه نمايان بـود كه در تـوصيف شايستگان و پاكان فرمود:



پـروردگـار از آنـان راضـي است و اينـان نيز از خـداي خـــــود راضي اند.(14) او با چنيـن صفات تابناكي در دامان قدسـي و آغوشي آسماني خود دردانه هايي چون حسين بـن علي(ع) تربيت مي نمايد كه در آخريـن لحظه هاي حيات خويش در عرصه كربلا با جمله اي كوتاه معرفتي بلنـد از عشق و دلـدادگـي تـرسيـم مـي كنـد و مـي فـرمـايـد:



الهي رضي بقضائك(15) پروردگارا! به قضا و اراده تو راضي هستـم.



و دخت والاگـوهـر فاطمه(ع) نيز در صحنه هاي گـوناگـون حادثه سـرخ نينوا, ضمن بيان رضايت خـويـش در جمله اي, تمامي مصايب را با رنگ اطاعت و بندگـي مي نگرد و مـي فرمايد: ما رإيت الا جميلا(16) هر چه ديدم زيبايي ـ و لطف و محبت ـ الهي بـود. آري; آنـان كه همـاره جـامه جـان از كدورتهاي خودخواهي, كينه تـوزي, حسادت و هواپرستي دور نگه دارند و روح و روان خود را از هر آلايشي پالايـش كنند, بي پرده حقايق را مشاهـده نمـوده و از نـوري آسمانـي در خانه دل بهره مـي بـرنـد. حقيقتـي كه آيه قـرآن بـدان صـراحت نمود كه:



اگر پاك و پرهيزكار بوده باشيد, خداوند به شما روشـن بيني مي دهد و بر بصيرت شما مي افزايد.(17) قرآن كريـم بيـن تقوا وپرهيزكاري از يك طرف و روشـن بيني و افزايـش نـور بصيرت از طرف ديگر رابطه مستقيمي قايل است هر انـدازه آدمـي پاك تر, وارسته تر و در برابر حقايق تسليـم باشـد, نـورافشانـي عقل و فكر او, روشنايـي بيشتر ايجاد مي كند.





*



حقــيقت ســرايي اسـت آراســته نبيني كه هر جــا برخــاست گرد نبيند نظر گرچه بيناست مرد(18)

*



هــوا و هــوس گــرد برخــاسته نبيند نظر گرچه بيناست مرد(18) نبيند نظر گرچه بيناست مرد(18)



زهراي مرضيه(س) كه يگانه بانـوي هستـي بر بلنداي بندگـي خداوند است, با چنان باوري به چنيـن روشنگري ارزشمندي دست يافته بـود, خود را با آموزه هاي تـوحيد تا عمق وجود آشنا كرده بـود و افزون بر آن در مسير پيروي از نبـوت و رسالت رسول الله(ص) رهروي شيفته ساخته بـود. او از پـدر آمـوخته بـود كه ساعات و لحظه هاي عمـر, سرمايه انسان است كه با آن تجارت بنـدگـي بايـد نمـود و در غير بندگي خدا و يا غير اصلاح خـود گام برنداشت, هرگز از امـور دنيا ترس و اضطراب نداشته باشد. در بين مردم سخـي تريـن افراد باشد و چون درهـم و ديناري نزد او است, به دنبال مستحق او بـوده تا او را شادمان و خرسند نمايد. از قوت و غذاي خـود در راه خدا ايثار كند, با فقرا نشيند و با آنان هـم غذا شـود, به اهل فضل و دانـش احتـرام گذارد و با آبـرومنـدان همـدلـي داشته باشـد. آنگاه كه انسان پيشمانـي از كرده خود پـوزش بخـواهد, عذر او را بپذيرد و در خوراك و پـوشاك بر خدمتگزار خود پيشي و برتري بجويد. فقير و غنـي را يكسان به تـوحيـد دعوت نمايـد و همگـان در نظرش مسـاوي باشند.(19)



2. شنـاخت همسـر و آشنـايـي بـا ابعاد روحـي رواني او



زندگـي چـون سفري است كه گاه درازمدت و زمانـي كـوتاه مدت است و همسران, همسفراني هستند كه از آغاز ازدواج, در مسير زندگـي پاي مـي نهند. آنگاه كه ايـن سفر با شناخت همسفران همراه باشـد و از آن شـور و عشق, نشاط و دلدادگـي و محبت و مهرباني پديد آيد, آن دو, دست در دست هـم راه زندگي را طي مي كنند, در ظلمت سختيها از هم جدا نشده و در پيچ و خـم حوادث يكديگر را گم نمي كنند. زماني كه در بارش رحمت و نعمت الهي قرار گيرند با بصيرت و روشـن بينـي تصميـم مي گيرند و چـون با ريزش زحمت و آوار مشكلات روبه رو شدند, با تابناكـي شناخت خـويـش, يكايك مـوانع را كنار مـي نهند تا به راهـي روشـن و آرامـش و شادكامـي دست يافته, پايانـي ارزشمند و شايسته يابند.



فاطمه زهرا(ع) و اميرمومنان(ع) همسراني بـودند كه در كـوتاه مدت زندگاني خـود با روشناي شناخت و تابناكي انديشه, روزهايي همراه با تفاهـم و مهربانـي سپري نمـودند. روزي حضرت علـي(ع) در باره همسر محبـوب خود فاطمه(ع) و دوران نوجواني و جـواني خـود را با او, شعري محبتآميز سـرود و فـرمـود:



كنا كزوج حمـامه فـي ايكه متمتعيـن بصحه و شبـاب(20) مـن و تـو همانند دو كبوتر بـوديـم در يك آشيانه از نشاط و سلامتي و جواني بهره مي برديـم و آنگاه كه پيامبر(ص) چندي پـس از ازدواج آن دو, نزد آنـان رفت و از علـي(ع) سـوال كـرد: كيف وجـدت اهلك؟



همسرت را چگونه يافتي؟



او بـا صـراحت و صميميت در پاسخ عرض كـرد: نعم العون علـي طاعه الله بهتـريـن يـاور بـراي اطـاعت خـداوند.



و چون رسول اكرم(ص) هميـن پرسـش را از دختر خود فاطمه(ع) نمود, آن بانـو عرض كـرد: خير بعل(21) او را بهتـريـن شـوهـر يافتـم.



دامنه شناخت حضرت زهرا(ع) نسبت به همسر خـود به جلـوه هاي ظاهري زندگي محدود نمي شد, بلكه وي از گستره عظمت و ابهت معنـوي شـوهر خود آگاهي داشت و با چنيـن شناختي هميشه او را مي ستود. در سخني از آن حضرت به خـوبـي مي تـوان به ايـن حقيقت روح بخـش پـي برد و ابعاد بينـش او را نسبت به همسر خود شناخت. فاطمه(ع) مي فرمايد: در دوران خلافت ابـوبكـر زلزله اي رخ داد.



مردم از ناراحتـي نزد ابـوبكر و عمر رفتند تا از آنان استمـداد جـويند. اما آنها را در حالتي ديدند كه به علي بـن ابـي طالب(ع) پناهنده شـده, به طـرف خانه او رفته انـد. به دنبال آن دو تا در خانه حضرت رفتنـد. علـي(ع) با كمال خـونسـردي و آرامـش از منزل بيرون آمـده به بيرون شهر حـركت كرد و در آنجا بـر تپه اي نشست. مردم نيز به پيروي از آن حضـرت بـر روي آن تپه نشسته به تماشاي ديـواره هاي شهر مـدينه كه در حال تكان خـوردن بـود, پرداختند و علـي(ع) رو به آنـان كـرده, فـرمـود: گـويا شمـا از ايـن منظره ترسيده ايد؟ گفتند: چگـونه ترس نداشته باشيـم و حال آنكه تاكنون چنين حادثه اي نديده ايم.



فاطمه زهرا(ع) ادامه ماجرا را اين گونه مي فرمايد: در ايـن لحظه حضرت علـي(ع) لبهاي مبارك را تكان داد و بعد دست بـر زميـن زده فرمـود: تـو را چه شده است؟! آرام باش! بـي درنگ زميـن آرام شد. مـردم از ايـن عمل حضـرت و خـونسـردي امـام شگفت زده شـدند.



علي(ع) فرمود: شما از اين كار مـن دچار شگقتي شديد؟ گفتند: آري فرمود: مـن كسي هستـم كه خداوند متعال در باره او فرمـوده است:



اذا زلزلت الارض زلزالها و اخـرجت الارض اثقـالها و قـال الانسـان مالها(22) (هرگاه زميـن به واسطه لرزشهاي آن بلرزد و بار گـران درونـش را بيرون ريزد و انسان از آن پرسـش كند و بپرسـد ...) و مـن همان انساني هستـم كه به زميـن مي گويد: هان! تـو را چه شده است؟ يومئذ تحدث اخبارها(23) (در چنان روزي اخبار و روايات خـودش را بيان مي كند) و زمين با مـن سخـن مي گويد.(24) در سخني ديگر, چون يكـي از اصحـاب از زهـراي مـرضيه(س) در بـاره شـوهــــــــــرش اميرالمـومنيـن(ع) پـرسـش مي كنـد, حضـرت مـي فرمايـد: ((امام[ و علي(ع]( چـون كعبه است كه به سوي او مي روند و او[ به سوي مردم] نمي رود. به خدا سوگند اگر مي گذاشتند كه حق بر محـور خـود بچرخد و آن را براي اهلـش باقـي مـي گذاشتنـد و از خانـدان پيامبـر(ص) پيروي مـي كردند, هيچ گاه دو نفر در باره خـدا با يكديگر مخالفت نمـي كـردنـد و آينـدگان از گذشتگـان آن را به ارث مـي بـردنـد و گذشتگان بـراي آينـدگان خـود مـي گذاشتنـد تـا اينكه قائم ما كه نهمين فرزند حسيـن است به پا خيزد...))(25) از آن سـو, علـي(ع) نيز نسبت به مقـام و منزلت همسـر خـود آگاهـي كـامل داشت و بـا عبارات مختلف در چهره نظم و نثر, فاطمه(ع) را مي ستـود. روزي كه سخـن از حضـرت زهـرا(ع) به ميان آمـد, امام با بيانـي شيريـن و الفاظي زمرديـن, احساس عشق و محبت قلبـي خـود را كه حاصل شناخت ارزشمنـد نسبت به فـاطمه(ع) بـود, بـديـن گـونه اظهار كرد:



و لي الفخر بفاطـم و ابيها ثـم فخري برسول الله اذا زوجنيها(26) مـن به فاطمه و پدرش مباهات مي كنـم و آنگاه به رسول خدا افتخار مـي كنـم, آن هنگـام كه فـاطمه را به همسـري من در آورد.



زمانـي كه امام(ع) در احتجاجات و مناظرات مختلفـي بـراي اثبـات حقانيت خـود در بيـن مردم سخـن مي گفت, بارها به وجـود فاطمه(ع) افتخار مـي كرد. روزي به ابـوبكر فرمـود: تـو را به خـدا سـوگند مي دهـم آيا كسي كه رسول خدا(ص) او را برگزيده و دخترش فاطمه را به همسري او در آورد و فرمـود: خداوند او را در آسمان به همسري تـو[ علـي] در آورد)) مـن هستـم يـا تـو هستي؟



پاسخ داد: بلكه تـو هستي.(27) و در جاي ديگر فرمـود: شما را به خدا سوگند مي دهم, آيا در بيـن شما غير از مـن كسي هست كه همسرش بـانـوي زنـان جهانيـان بـاشـد. گفتنـد: نه.(28)



3. همدلي و همراهي با همسر





*



در خلـوتـي ز پيـرم كـافزود بـاد نورش گفــتا حــضــور دلــبر, مـفتــاح مشكــلاتست خـرم دلـي كه بـاشـد, پيـوسته در حضـورش(29)

*



خـوش نكته اي شنيدم در وجد و در سـرورش خـرم دلـي كه بـاشـد, پيـوسته در حضـورش خـرم دلـي كه بـاشـد, پيـوسته در حضـورش(29)



زندگـي دنيا همانند حضـور بر اقيانـوسـي است كه در آن گردابهاي هلاكتآور, امواج سهمگيـن و تندبادهاي وحشت افروز وجـود دارد. گاه فقـر و نـاداري, درد و انـدوه, دلهره و آشفتگـي خـاطـر, پيكـره زندگانـي را لرزه اي سخت مي دهـد و آن را دگرگـون مـي كنـد. يگانه بادبانـي كه كشتـي زنـدگـي را از آينـده سختيها نجات مـي بخشـد, همكاري, همـدلـي و همراهـي همسـران است. صفاتـي كه عطر روح بخـش ايمان و اطمينان قلبي به همراه دارد و رنگي روشـن و چشم نواز از جلـوه هاي زندگانـي معصـومان ـ عليهم السلام ـ به خـود گرفته است.



دفتر زندگاني حضرت زهرا(ع) را كه مي گشاييـم, چنيـن ويژگي را در افقـي طلايـي و چشمگير مـي بينيـم, زندگـي نه ساله اي كه هماره با سنگلاخهاي سختي و آوارهاي بلا و مصيبت همراه بـود و ناموران عرصه بردباري و شكيبايـي را بـي طاقت مـي نمـود اما فاطمه عزيز و همسر مهربانـش بـا روشناي دل و ديـده و همـدلـي, همـراهـي و همكـاري روزافزون يكايك مشكلات را پشت سر مـي گذارنـد و با طراوت روحـي و نشاط معنـوي به استقبال حـوادث مي رفتند. روزي كه صحابي وارسته; سلمان, با ديـدن لباس و شيـوه زنـدگـي حضرت شگفت زده شـده بـود, فاطمه(ع) به پدر گفت:



((يا رسـول الله! سلمان از لباس مـن تعجب كـرده است. سـوگنـد به خداوندي كه تـو را بر حق مبعوث كرد, مـن و علـي پنج سال است كه چيزي نداريـم به جز پـوست قـوچي كه روزها شترمان بر روي آن علف مي خورد و شب هنگام آن را فرش خود قرار مي دهيـم و نيز بالش (زير سـر) ما چـرمـي است كه اطـرافـش از ليف خـرما درست شـده است.)) پيامبر(ص) كه سخنان دختر دلبنـد خـود را شنيد, به پاس زحمات او در منزل و در كنار شـوهرش, رو به سلمان نمـوده, با جمله اي ارزش فاطمه را ايـن گـونه بيان فرمـود: ((اي سلمان! همانا دختـرم در گـروه پيشگامان و سابقيـن است)).(30) زهراي مرضيه(س) افزون بـر مهرباني و ملايمت با انـواع سختيهاي زندگـي, هميشه سعي مي كرد با چهره اي رضايتآميز, شـوهـر خـود را از غبار غم و انـدوه دور نگه دارد و ناملايمات زنـدگـي را بـا او در ميان نگذارد. در يكـي از روزها, صبحگاهان علـي(ع) فرمـود: فاطمه جان! آيا غذايي داري, تا از گرسنگي بيرون آيم؟



حضرت پاسخ داد: نه, به خدايـي كه پدرم را به نبـوت و شما را به امامت برگزيد سوگند, دو روز است كه در منزل غذاي كافي نداريـم, آنچه بود به شما و فرزندانـم, حسـن و حسيـن دادم و خود از غذاي اندك موجود, استفاده نكردم.



امام با تإثر فرمـود: ((فاطمه جان! چرا مرا با خبـر نساختـي تا به دنبـال تهيه غذا بـروم.)) زهـراي مـرضيه(س) ادامه داد: ((اي اباالحسـن! مـن از پروردگار خـود حيا مـي كنـم چيزي را كه بر آن توان و قدرت نداري از تـو درخواست نمايـم.))(31) فاطمه زهرا(س) بانـويي سختكـوش و همسري همراه و همدل بـود. او از پدر آمـوخته بـود كه ((هر زنـي با شـوهر خـود مـدارا نكنـد و او را به چيزي بكشاند كه قدرت و تـوان آن را ندارد, هيچ كار نيكي از او قبـول نخواهد شد و در حالـي خدا را ملاقات خـواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است))(32) و ديگر سخـن رسـول الله(ص) را آويزه گـوش خـود كرده بود كه:



((فاطمه جان! هيچ گاه از پسر عمويت چيزي درخواست مكـن, اگر چيزي پيـش تـو آورد كه خـوب, فضل و بخششـي است و اگـر نياورد, از او سـوال و درخـواست نكـن.))(33) امروز تمامي زنان و مردان ما نيز بايـد خـود را در تمامـي ابعاد و بـويژه چنيـن صفات ارزشمنـد و نشاطآفريـن, پيـروي صادق و رهـروي مخلص بـراي آن فـرشته زمينـي نماينـد و از معارف ناب و اصيلـي كه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در ايـن بـاره به يادگار گذارده انـد, استفـاده هاي شـايان نمـوده و يكايك آنان را در صحنه هاي زندگـي به كار گيرند. معارفـي كه گاه اميـرمومنان بـراي آمـوزش همگان به فـرزنـد خـود, امام حسـن(ع) مي فرمودند: ((... زن را در كارهاي او, آنچه مربـوط به وي نيست, صاحب اختيار مگـردان, زيـرا زن هماننـد شـاخه گل است نه مسـوول كارهاي دشوار, احترامـش را به حدي نگه دار كه از آنچه مربـوط به او است تجـاوز نكنـد...))(34) و يا امام صـادق(ع) ارزش خـدمـات زنـان را در منزل با بيـانـي زيبـا و شيـوا ايـن گـونه تـرسيـم مي نمودند:



((هيچ زني نيست كه جرعه اي آب به همسرش بنوشاند, مگر اينكه ايـن كار بـراي آن زن از عبادت يك سال كه روزهايـش را روزه بـاشـد و شبهايـش به عبادت بايستـد بهتر است و خـداوند به پاداش هر جرعه آبي كه به همسرش مي نـوشاند, براي او در بهشت شهري مي سازد و شصت خطا از خطاهاي او را مي بخشد.))(35) شايسته است با هـم از شيـوه زندگي يكي از دانشآموختگان مكتب فاطمه(ع) آشنا شويم تا بدانيـم چنيـن آمـوزه ها را مي تـوان در لحظه هاي حيات خـود به كار گرفته; روزهايي روشـن از عشق معنوي و آينده اي پر نويد از پاداشي نيكـو بـراي خـود فـراهـم سـازيـم. يكـي از شـاگـردان و شيفتگان علامه طباطبايي, زندگي استاد فرزانه و مفسر كبير قرآن, را ايـن گـونه توصيف مي كنند: زندگي خانوادگي علامه بسيار باصفا و صميميت بـود. در فـوت همسرش اشك بسياري مـي ريخت و محزون و متإثر بـود. روزي به ايشان عرض كردم ما صبر و بردباري را بايد از شما بياموزيـم, چـرا اينچنيـن متـإثـر هستيـد؟ در جـواب فـرمود:



((... مرگ حق است. همه بايـد بميريـم. مـن براي مرگ همسرم گريه نمي كنم, گريه مـن از صفا و كدبانـوگري و محبتهاي خانـم است. ما زنـدگـي پـر فراز و نشيبـي داشتيـم و در نجف اشرف با سختيهايـي مواجه مي شديـم كه مـن از حوايج زندگي و چگونگي اداره آن بي اطلاع بودم. اداره زندگي به عهده خانـم بود. در طول مدت زندگي ما هيچ گاه نشد كه خانـم كاري بكند كه مـن حداقل در دلـم بگويم اي كاش اين كار را نمي كرد, يا كاري را ترك كند كه مـن بگويـم كاش ايـن عمل را انجام داده بـود! در تمام دوران زنـدگـي هيچ گاه به مـن نگفت چرا فلان عمل را انجام دادي يا چرا ترك كردي! شما مـي دانيد كه كار مـن در منزل است و هميشه مشغول نوشتـن يا مطالعه هستـم. معلـوم است كه خسته مـي شـوم و احتياج به استراحت و تجـديد نيرو دارم. خانم به ايـن موضوع توجه داشت, سماور ما هميشه روشـن بود و چـاي درست. در عيـن حـال كه به كـارهاي منزل اشتغال داشت هـر ساعت يك فنجان چاي مـي ريخت, در اتاق كار مـن مـي گذاشت و دوباره دنبال كارش مي رفت تا ساعت ديگر... مـن اين محبت و صفا را چگونه مي توانم فراموش كنم!))(36)



4. احترام به شخصيت همسر



اصحاب همگـي پـروانه وار گـرداگـرد وجـود رسـول الله(ص) حلقه زده بـودند تا از سخنان زيبا و شيرين و دستـورالعملهاي معرفتآفريـن پيامبر در باره شيوه زندگي و روش برخـورد با همسر بهره جـويند. ناگاه چهره به نـور نشسته رسـول اكـرم(ص) نگاه اطـرافيان را به سوي خـود كشانيد و سخنان كوتاه و جامع او كه به طور شمرده و با آهنگـي زيبـا ادا مـي شـد, شـروع گـرديد:



((بـرادرم جبـرئيل به مـن خبـر داد و همـواره سفـارش زنــان را مي نمـود, تا آنجا كه مـن گمان كردم براي شـوهر جايز نيست كه به زنـش اف بگـويد... شما ـ مردان ـ زنان را به عنوان امانت خدايي گرفته ايد.(37) بهتريـن شما مردي است كه با زنش خوشرفتار باشد و مـن از همه شما بيشتر به زنانـم احترام مي گذارم و خوش رفتارترم. مرد مسلمان بعد از اسلام, بهره اي بـرتر از همسري مسلمان با ايـن صفات نبرده است; آنگاه كه به او مي نگرد مسرت بخـش او و در برابر امرش مطيع و در غيابـش حافظ ناموس خـود و مال شـوهرش باشد.(38) زني كه به شـوهر خـود اذيت كند ـ و به او احترام نگذارد ـ نماز و هيچ يك از اعمال او به درگاه خدا قبـول نمي شـود, اگر چه شب و روز را بـا نماز و روزه بگذرانـد, بـرده آزاد كنـد, مال در راه خدا انفاق نمايد, تا آن كه شوهرش از دست او راضـي شـود.(39) هر مردي كه به صـورت همسرش يك سيلـي بزند, خـداونـد عزوجل به مالك دوزخ فرمان مي دهد او را در جهنـم هفتاد سيلي بزند.))(40) پس از پـايان سخنان رسـول الله(ص) مـردي خـدمت حضـرت آمـد و عرض كـرد:



همسري دارم كه هر گاه وارد خانه مي شـوم به استقبالـم مـيآيـد و چون خارج مي شوم بدرقه ام مي كند. زماني كه مرا اندوهگيـن مي بيند, مي گـويد: اگر براي روزي ـ و مخارج زندگيـ غصه مي خـوري, بدان كه ديگري (خـداوند بزرگ) آن را به عهده گرفته است و اگر براي آخرت اندوهگينـي, خـداوند اندوهت را افزون كنـد ـ تا بيشتـر به آخرت خود بينديشي.



پيامبـر اكـرم(ص) فـرمـود: خـداونـد بـر روي زميـن عاملانـي ـ و كـارگزارانـي ـ دارد و ايـن زن يكـي از عاملان خــداست و او نصف پاداش شهيد را دارد.(41)





*



از خدا جــوييــم توفيــق ادب بي ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش بر هـمه آفاق زد(42)

*



بي ادب محــروم ماند از لطف رب بلكه آتش بر هـمه آفاق زد(42) بلكه آتش بر هـمه آفاق زد(42)



كتاب زندگاني و صحيفه صفات همسران اسـوه را كه مي نگريـم فاطمه زهرا(س) و امير مـومنان(ع) را در احتـرام به يكـديگر در مقامـي برتر و چشمگيرتر مي يابيم. زهراي مرضيه از آغازيـن روزهاي كودكي در كنار مادر تا واپسيـن روزهاي زندگـي در خانه پدر, احترام به يكـديگر را فـرا گرفته بـود و در گفتار و رفتار او, امـواج پـر عظمتي از ادب موج مي زد.



روزي كه علي(ع) به خـواستگاري فاطمه(س) رفت, رسول الله(ص), بدون آنكه در تصميـم گيـري شتاب كنـد و يا نظر دختـر خـود را ناديـده انگارد, نزد زهرا(س) رفته, ضمـن ارزش و احتـرام بـراي رإي او, در باره چنيـن پيـوند مقدسـي با وي به مشـورت پرداخت. فاطمه(س) نيز با شناختـي كه از علي(ع) داشت, به پدر احترام شاياني كرده, رو به او نمـود و گفت: يا رسول الله انت اولـي بما تري اي رسـول خدا! تـو از مـن سزاوارتري كه اظهارنظر كني.(43) پـس از ازدواج نيز با هميـن شيـوه ارزشمند نسبت به همسرش زندگي مي كرد. هر گاه رسول الله(ص) از شوهر او پرسـش مي نمود, فاطمه(س) بدون آنكه شكوه و شكايتـي از علـي(ع) و زندگـي او داشته باشد, با رويي گشاده و روحـي پر نشاط عرض مي كرد: علي(ع) بهتريـن شـوهر است.(44) هرگاه احتمال ناراحتي همسر خويـش را با سخنان خـود نسبت به تهي بـودن زندگي آنان از غذا, مي داد, بـي درنگ اندوهگيـن مي شد و مي فرمـود: ((مـن از خدا آمرزش مـي طلبـم و ديگر مرتكب ايـن رفتار نخـواهـم شد.))(45) در صحنه هاي مختلف زندگـي كه فاطمه(س) تصميـم قطعي بر انجام كاري داشت, چـون از ديدگاه همسر خود آگاه مي شد, آن را با كمال تواضع مي پذيرفت و ضمـن احترام به سخـن امام(ع) به گفته او عمل مي كرد.



پـس از ماجـراي تلخ سقيفه و انـدوه جـان فـرساي فاطمه(س), سـران سقيفه براي جلب افكار عمومي به فكر چاره افتادند تا به گـونه اي از حضرت زهرا(س) دلجـويي نمايند. اجازه ملاقات از حضرت خواسته و تظاهر به جبران اشتباهات خـود مي نمودند. اما فاطمه(س) در تداوم يك مبارزه منفي و همه جانبه, هر گونه پيشنهادي را ـ براي گفتگـو و يا مصالحه رد ـ مي نمود و موضع اعتراض, سكوت و بيزاري خـود را ادامه مي داد.



روزي علـي(ع) وارد منزل شده, رو به همسر رنجـديده خـود نمـود و فرمود:



فاطمه جان! خليفه و عمـر پشت در خانه منتظر اجـازه ورود هستنـد, نظر شما چيست؟ و حضـرت زهـرا(س) با احتـرام خاصـي نسبت به شـوي عزيزش عرض كرد:



((علـي جان! خانه خانه تـو است و مـن همسـر تـو هستـم, هـر آنچه مي خواهي انجام ده!))(46) اين سخـن را فاطمه زهرا(س) در حالي بر زبان آورد كه هنوز صوت سيلي در گوشهاي او و صـورت نيلي بر پيكر او وجود داشت. در برهه اي دشوارتر از زندگي كه مردان مرد, تـوان خـويشتـن داري از دست داده, تنها به هـدف انـديشيده تا از چنگال مصيبت رهايـي يابنـد, فاطمه زهرا(س), خروش و تلاطـم درياي وجـود خـود را با عبارتـي كـوتاه از همسرش آرامـش بخشيد, چشـم ادب بر پيام شوهر گشود و دست احترام بر سينه خـود نهاد و به سـوي خانه حركت كرد.



ماجرا از آنجا آغاز شـد كه علـي(ع) را به سـوي مسجـد بردنـد تا بـراي خليفه از او بيعت گيرنـد. در ازدحام جمعيت, عمر, امام(ع) را با شمشيـر بـرهنه تهديـد كرد كه اگـر با ابابكـر بيعت نكنـي گردنت را مـي زنـم! در ايـن هنگام حضرت زهرا(س) بـرآشفت و رو به ابابكر نمود و فرمود:



((سـوگند به خـدا اگر دست از علـي برنداري, مـوي سرم را پريشان مي كنـم و گريبان چاك زده, كنار قبر پـدرم رسـول خـدا مـي روم[ و نفـريـن مـي كنـم].)) و به دنبـال سخـن خـود دست حسـن و حسيـــن عليهماالسلام را گرفته به سـوي تـربت پـدر حـركت كرد تا در آنجا نفريـن و ناله خود را سر دهد. ناگهان علي(ع) رو به سلمان كرده, فرمـود: ((سلمان فاطمه را درياب, گـويي دو طرف مدينه را مي نگرم كه به لرزه در آمـد, سـوگند به خـدا اگر فاطمه(س) مـوي خـود را پـريشان كنـد, گريبان چاك نمايـد و در كنار قبـر رسـول الله(ص) ناله و نفـريـن سـر دهـد, ديگر مهلتـي بـراي مردم مـدينه باقـي نمي ماند و زميـن همه آنها را در كام مرگبار خـود فرو مـي برد.)) سلمان شتابان و هراسان خـود را به بي بـي رسانيد و گفت: خـداوند پـدرت را مايه رحمت جهانيان قرار داده است, خـواهـش مـي كنـم به خانه بـرگـرد و نفـريـن در حق مردم نادان مكـن... علـي(ع) مـرا فرستاد و فرمـود به شما بگـويـم به خانه بـرگرديـد و از ناله و نفرين خودداري كنيد.



فاطمه(س) چـون پيام امام(ع) را شنيد فرمـود: ((اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطيع))(47) ((اكنـون[ كه شـوهرم و امام مـن, فرمان داده كه به خانه باز گردم] مي روم, صبر مي كنـم, سخـن آن بزرگوار را مي پذيرم و از او اطاعت مي كنـم.)) پـس از آن چـون شوهر مظلوم خود را نگريست فرمود:



((علـي جانم! جانـم فداي جان تـو و جان و روح مـن سپر بلاهاي جان تو. اي اباالحسـن! همواره با تو خـواهـم بـود اگر تـو در خير و نيكـي بسر مي بري با تـو خـواهـم زيست و يا اگر در سختـي و بلاها گرفتار شدي باز هم با تو خواهـم بود.))(48) چنيـن صفت شايسته و اخلاق الهي در تمـامـي زنـدگـي حضـرت زهـرا(س) وجــود داشت و در لحظه هاي آخر حيات كه واپسيـن سخنان خـود را براي همسر بزرگوارش بيان مي كرد, با هاله اي از ادب و احترام در آغاز كلام خـود, كنيه علـي(ع) را كه نشان از احتـرام است بـر زبـان جاري مـي كنـد (يا اباالحسـن) و يا در فراز ديگري از سخنان خـويـش, بـدون آنكه به خـواسته هـاي خـود رنگ دستـور و امـر دهـد, ((سفـارش و تـوصيه)) مـي نمايد (اوصيك) و در جمله اي همراه با عشق و سـوز همسرش را به خـدا سپرده (استـودعك الله) و به تمامـي فرزندان خـود تا قيامت سلام مي رساند (و اقرإ علي ولدي السلام الي يـوم القيامه).

1ـ نك: آيـات 128 و 129 از سـوره بقـره; 11, 14 و 35 از ســوره نسـإ; 43 از سـوره ص و 55 از سـوره مـريـم.



2ـ بـراي آگاهـي بيشتـر از نظام خـانـوادگـي در دوره ساسـانـي, هخـامنشـي, اشكـانـي و ايـران بـاستـان و اظهار نظرهاي هـرودت, استـرابـون, ژوستن و كريستـن سـن به كتاب خـدمات متقابل اسلام و ايـران, اثـر استاد شهيـد آيت الله مطهري, ص288 تـا 297 مـراجعه كنيد.



3ـ نك: آيات 5 از سوره مريـم; 76 و 90 از سـوره انبيإ; 7, 48, 49 و 50 از سوره نمل; 10, 29, 30 و 31 از سوره طه; 29 از سـوره قصص; 90 و 102 از سـوره يـوسف و 28 و 34 از سـوره احزاب.



4ـ نك: آيات 229 از سوره بقره; 128 از سوره نسإ; 232 از سـوره بقـره; 55 از سـوره مـريـم و 132 از سـوره طه.



5ـ نك: آيات 129 و 128 از سوره نسإ; 235 از سـوره بقـره; 6 از سـوره تحـريـم; 35 از سـوره نسـإ و 6 از سوره الطلاق.



6ـ مجمع البحـريـن, محمـود عادل, ج1, ص206 (تفسير واژه بصيرت با تـوجه به آيـات متعدد قـرآن در ايـن باره).



7ـ وقايع الايام خيابانـي, جلد صيام, ص295 به نقل از نهج الحياه, ص271.



8ـ بحـارالانـوار, مـرحـوم علامه مجلسـي, ج92, ص404 و 405.



9ـ سـوره يـوسف, آيه 108. (ادعو الي الله علـي بصيـره انا و مـن اتبعني).



10ـ نك: غايه المـرام فـي رجـال البخـاري, شيخ محمـد بـــن داود البـازلـي شـافعي, ص;295 ملحقـات احقــــــاق الحق, ج23, ص489. 11ـ رهي معيري; پالايش نفس, ص30.



12ـ رك: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;344 مختصـر تـاريخ دمشق, ج17, ص133.



13ـ بحارالانوار, ج43, ص149.



14ـ رضـي الله عنهم و رضـوا عنه (سـوره مـــــــائده, آيه 119).



15ـ لمعات الحسين, ص74.



16ـ بحـارالانـوار, ج45, ص323 (باب 47).



17ـ ان تتقـوا الله يجعل لكـم فـرقانا (سـوره انفـال, آيه 29).



18ـ حكمتها و انـدرزها, استاد شهيد آيت الله مطهري, ص169 تا 171 (با تلخيص فراوان).



19ـ نك: احيإالعلـوم غزالـي, ج2, ص354 و ;360 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج1, ص;145 بحـارالانـوار, ج16, ص227.



20ـ فلسفه اخلاق, ص249.



21ـ بحاارالانوار, ج43, ص117.



22ـ سوره زلزال, آيه 1 تا 3.



23ـ همان, آيه 4.



24ـ بهجه قلب المصطفـي ((شادماني دل پيامبر(ص))), احمـد رحمانـي همدانـي (ترجمه دكتر سيدحسـن افتخارزاده سبزواري), ص398 و 399.



25ـ نك: عوالـم المعارف, ج11, ص228 (بـا تلخيص بسيـار).



26ـ شـادمـانـي دل پيـامبـر صلـي الله عليه و آله و سلـم, ص181.



27ـ رك: الاحتجـاج طبـرسي, ج1, ص171 و 195.



28ـ همان.



29ـ حضـرت آيت الله حسـن زاده آملـي (راه وصال, ص179).



30ـ نك: عوالم المعارف, ج11, ص130.



31ـ بحارالانـوار, ج37, ص103 و ج93, ص;147 مستـدرك الـوسايل, ج7, ص;219 فضائل الخمسه, ج2, ص147.



32ـ بحارالانوار, ج100, ص244.



33ـ ر.ك: تفسيـر عيـاشـي, ج1, ص171.



34ـ نهج البلاغه, نـامه 31, فـراز 118.



35ـ وسـائل الشيعه, شيخ حـر عاملي, ح14, ص123.



36ـ علامه طبـاطبـايـي; ميزان معرفت, احمـد لقمـانـي, ص67 و 68.



37ـ مستـدرك الـوسـائل, ميـرزا حسيـن نوري, ج2, ص551.



38ـ ر.ك: رافـي, فيض كاشانـي, ج3, ص;117 مستـدرك الـوسـائل, ج2, ص550.



39ـ وسـائل الشيعه, ج7, ص125 و 116.



40ـ مستدرك الوسائل, ج2, ص550.



41ـ همان, ج14, ص17.



42ـ عرفان اسلامـي, حسيـن انصاريان, بحث ادب (با تلخيص فراوان).



43ـ بحارالانوار, ج43, ص99.



44ـ بحارالانوار, ج43, ص132.



45ـ نهج الحيـاه, محمـد دشتـي, ص21 و 22.



46ـ بحـارالانـوار, ج28, ص;227 الاختصـاص, شيخ مفيـد, ص181.



47ـ نهج الحياه, ص147 و 148.



48ـ نك: زهره الـرياض, كـوكب الـدري, ج1, ص;253 اعيان الشيعه, ج1, ص;266 دلائل الامـامه, ص;42 احقاق الحق, ج10, ص454.